تشنگی دلتنگی
دلتنگم... !!!
دلتنگ تر از همیشه برایت....
خسته ام ....
خسته تر از همیشه ،
پناه خستگی و دلتنگی و بی تابی همیشگی ام
آمدهام سیرابم کنی....
جرعه جرعه بنو شانیم از دریای کرمت
آمده ام تشنگی دلتنگی ام را از آب سقا خانه ات بنوشم
بی تابی چشمانم را در صحن انقلابت آرام بگیرم
اینبار آمدم تا ....
تا تمام تار و پود وجودم را به باب المرادت گره بزنم و....
آنقدر کنار پنجره فولادت ناله می کنم تا مرا برای همیشه ...
آمده ام طواف حریم ملکوتیت را اینبار با ذکر جوادت نجوا کنم
و تو را به دردانه ات قسم دستها ی خسته ما را مرحمی بخش
آقایم زمانه امان از تن خسته ونالانم گرفته است .
همهمه ی عجیبی تمام وجودم را می سوزاند ماندن و چه کردند ؟!
حسرت و پشیمانی مرا بپذیر .
بنده گنهکارت می پذیرد تمام خطاهایش را ......؟؟؟!!!!
بگذار سر به سجده گذارم این بار برای العفوی دیگر ....
می خواهم این بار در کنج رواق ها و صحن هایت خیره تا به همیشه بمانم
به تصویر گنبدت و خستگی دستهایم را گره بزنم به ضریح والایت.
چگونه است میان همه آرامشی در پناه تو؟
چگونه است تا می خواهم زبان باز کنم
غرق در بزرگی و مامن حریمت مهری محکوم به سکوت و.....
نظاره تصمیم می شود....!!!؟؟ ؟
چگونه است هر که به اینجا رسد شفیعش می شوی ......؟؟؟!!!!